مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
ای آنکه قبرت بیچراغ و سایبان است! روضه نمیخواهی! مزارت روضه خوان است گـلدستهات سنگی ست روی تربت تو گـنبد نداری ... گـنـبـد تو آسمان است اصلا نـیـازی به بـیانش نیـست دیگـر اوج غـریبی تو از قـبرت عـیان است تــو یــادگــار داغ هـای کــربـــلایــی از هُـرم مـاتم در دلت آتـشفـشان است هر روضهات کرب و بلایی میشود، چون دور مـزار تو پُـر از نـامه رسان است تـو شـاهـد بـاران سیـل آسـای خـونـی تو کعبهای، چشمت شبیه ناودان است تـو یــادگــار بـاغ هـای لالـه هـســتـی اما به ذهنت خاطرات صد خزان است جـسم تو در خـاک بقـیع و روحت اما در قلب یک گودال، هر شب میهمان است دیدی که در گودال، جدت را چه کردند دیدی که عمه روی تَل بر سرزنان است تو شـاهـد گـلهـای از سـاقـه جــدایـی دیدی که بر نیزه سرِ پیر و جوان است تو غـیرت اللهی ... غـم ناموس دیدی از داغ غارت در گلویت استخوان است تو مقـتلی هستی که دیده روضهها را آنچه زبان از گـفـتنش هم ناتوان است |